بالاخره رفتیم جنوب

معبر باز شده است خط شکن ها خسته شده اند و پیر حالا دیگر بچه ها و نوه هایشان هستند که می آیند آرپی جی زن دیگر آرپی جی ندارد حالا به جای آرپی جی دست هایش پر از تاول شده و به جای لقب قهرمان با هر شلیکش می گویند حق الناس خور..
تو را خوانده اند مشهد شهیدان :
دراین جاده های بی امتداد وسیله ای برای رسیدن است
تو نخل های بی سری یا که بیابان های به افق چسبیده
نمی می دانم از این که آسمانت پر از سرخی و کبودیست از اینکه ناله های پهلوی شکسته ای میان آن همه هیاهوی زائران گم میشود ...
من که آمدم کاری با آسمانت کاری با بیابان هایت و یا کاری با ۸شهید گمنامت ندارم...
من کار با خودت دارم از آن جاده ی پر فانوست تا گلاب پاش های خادمانت را دوست دارم اما....
من صدای وااماهت را دوست دارم
من لبیک زمانت را دوست دارم
من ناله های زائرانت را دوست دارم
من گل های نرگس نروییده ات را دوست دارم
من دست و سر وتن ،غبار وخاک تنت را دوست دارم
من غروبت را دوست دارم
شلمچه من تو را دوست دارم